کی اَم؟
می شِناسی اَم.
یقین که می شِناسی اَم.
من
مرغِ شب
غریبِ گیج،مرغ شب
شکسته جان و جان به لب
تمام عرصه های شب
ز ناله های من پرست.
کویر زندگانی ام
پرست از سراب ها
حباب ها و آب ها
خیال ها و خواب ها
ز تار و پود جانِ من ملال ودرد می چکد
به عمق جانِ خسته ام
غم است و ترس و واهمه...
به شاخه ی سیاه شب
شرار ناله های من
سکوتِ دشت می درد
فغان و زجه های من
ز عمق جان و سینه ام
به سقف های آسمان
به بی کرانه می پرد.
کنون سکوت می کنم
هزار سال می شود.
ز تیره های تار شب
دری به خانه ی تو باز می شود
تمام دردهای من به دیدن نگاه تو
در عمق این فضای باز، ته نشین
به کاسه ی دو چشم نا امید من
درون روح سرکشم
ببین، رسوب می شود.
خدای من
خدای خوب راز ها
تنین چنگ و ساز ها
دوباره ها و باز ها
ببین چگونه مرغ شب
تمام سال های سخت بودنش
کسی نیافت اینچنین
غریبِ آشنا و گم به هاله ای ز نور ها
تمام زندگانی ام اسیر این عبور ها
ز کنج جان و روح دل
سفر به عمق دور ها
و با خیال خامشت کنون سکوت رفته و
شرار ناله های من سکوتِ دشت می درد.
سلام.
زیباست
به امید روزهای بهتر برای شما و ادب ایران زمین.